رویای امید
سر بر شانه ات که می گذارم
تنهاترین رویاهایم بدست باد سپرده می شود/
روزهای ملا ل آور و خسته
از پیش چشمانم محو می شود/
اندوه گریزان و عشق دوباره جان می گیرد
به خیالم که جهان دوباره پا می گیرد/
سر بر شانه های نجابتش بود که پرسیدم
آیا تو از سلاله فرشتگانی/
پاسخ شنیدم
تا چه بگویی/
گفتم آیا ز طایفه خسروانی
باز هم گفت تا چه بدانی/
پرسیدم
آیا امید دلهایی
در جواب گفت
راه و خستگی را باید بپیمایی
تا به جمع ما بیفزایی
|