نايکان، يک روش ژاپنی در نگرش و مشاهده خويشتن است، که برداشت و ديد مثبت را به ما میآموزد. تنها بندرت میتوان کسی را يافت که در زندگی قدرشناس باشد. اگر چه ما در طول يک روز غالبا تعداد بيشماری از تجارب نيک را تجربه میکنيم، لحظات ناچيزی از اوقاتی را هم که احساسات واقعی و قلبی قدرشناسی در خود میيابيم تحت تاثير سايه سنگين ملالتها، ياسها، غم و افسردگی قرار گرفته و به لرزه در میآيند. شايد ابتدا زمانی قدر چيزی را بدانيم که ديگر نداشته باشيم. و زمانی که فرصت قدردانی را از کف داده ايم، به دنبال بهانه و علت جديدی برای ياس و نااميدی خود میگرديم. میدانيد تا کنون چندين بار در ياس و غضب فرو رفتهايد و اين تنها بدان خاطر که ديگران انتظارات و تصورات ايده آل ما را برآورده نساخته اند؟ ما هستيم که به گذشته و دوران طفوليت خود نظر میاندازيم و به يافتن همه نکات و همه چيزهائی میپردازيم که میتوانستند برای ما انجام و يا به ما داده بشوند تا ما خوشبخت تر میشديم. تضاد و اختلاف ميان واقعيات تجربه شده و رويای آرزوهای ما حواس و توجهمان را همچون آهن ربائی به خود معطوف میکند. اما توجه و تمرکز به اين تضاد بدين مفهوم است که ما نکات عمده و اصل را ناديده انگاشته و به خطا بيافتيم. ما مواقع، اوقات و زحمات بيشماری را که برای مراقبت، سلامت و آينده ما صرف شده ناديده میگيريم. ما واقعيات را يعنی آنطوری که به ما عشق ورزی و از ما مراقبت شده را با رويای آنطوری که میتوانست به ما توجه و عشق داده شود تعويض میکنيم. يک تعويض بيخردانه، که ما را به بن بست احساسی و معنوی سوق میدهد. اگر ديد و بينش خويش از جهان را به يک تصور ذهنی و رويائی محدود کنم، که تنها از تصورات و خواب و خيالهای من ناشی میشود، زندگی در تمام قواعدش مرا نااميد و مايوس خواهد نمود. اما اگر افق ديد و بينش خود را بسط داده و به شناسائی و توجه آنچه را که زندگی به من عطا کرده است بپردازم، متوجه خواهم شد که با دنيائی با درجات والای عنايات و نعمات و حمايتهای بی نظير احاطه شده ام. و چنين است که همواره میتوانيم ناظر و شاهد آن باشيم که چگونه روان ما به نحوی مکانيک وار عمل میکند؛ بندرت با آنچه که در حال حاضر داراست، راضی و خوشنود میباشد. بدينگونه است که میتوانيم دريابيم و تجربه کنيم، که چگونه ديد ما بجای آنکه به پی برد، قبول واقعيات و آنچه را که در واقع به او داده میشود باشد، واقعيات را با آروزها و اميالش کاوش کرده و میسنجد. آيا تا کنون طفلی را مشاهده کردهايد که به هنگام فرارسيدن جشن کريسمس آرزو و انتظار دريافت هديه معينی را داشته باشد؟ وی در شب تولد مسيح تمامی هدايا را با عجله باز کرده تا آن هديه موعود و آنچه را که در قلبش آرزوی آن داشته بيابد. و اگر اين هديه را نيابد با گله و زاری، مايوسانه و گريان به کنجی پناه میبرد. هدايای ديگری که او دريافت کرده برايش بی اهميت جلوه میکنند و دست نخورده و بی عنايت او در زير درخت کريسمس باقی میمانند. چند بار سر و کله اين کودک در زندگی روزانه ما پيدا میشود؟ چه تعداد هدايائی را تا کنون بی توجه در زير درخت کريسمس رها کرده و فراموش کرده ايم؟ چه تعدادی از اين هدايا را باز نکرده باقی گذاشتيم و اين تنها بدان خاطر که وجود آنها را يکبار هم که شده حس نکرده و به واقعيات آنها پی نبرده ايم؟ قدرشناسی مشروط و منوط به توجه، ديد و نگرش به درون خود است. بدون يک توجه واقعی نمیتوان به وجود تعداد بيشماری از رخدادهای تکراری که به نفع ما در جريان است پی برد و آنها را ديد. و اگر ما متوجه نباشيم و از احساسات درکی خود بهرهای نگيريم، فهمی که میتواند از ديد و درون نگری به خود نشئت بگيرد، بی استفاده و بی بهره خواهد ماند. بهترين روشی که با آن در زندگی خود غور کرده، محک زده و بسنجيد چيست؟ اين متدی را که میخواهم در شناخت، ديد و درون نگری به خويشتن معرفی کنم از ژاپن میآيد. »نايکان« به معنی »نگرش و نظارت بر خويشتن خويش« است. يک ترجمه شاعرانه اين لفظ میتواند چنين باشد: «ديدن و نظارت خويش با چشم دل». نايکان افق ديد واقعيات و چشمان واقع بين ما را وسعت میبخشد. اين بدان میماند که ما بر سر قلهای بياستيم و عدسی دو ربين دوربين خود را با عدسی دوربينی که توان ديد زاويه وسيعی را داشته باشد تعويض کنيم. در اينصورت است که ما منظرهای رنگی متنوع پر وسعتی را خواهيم ديد که اگر چه تا کنون هم آنرا میديديم اما اينک با جزئيات و تنوعی میبينيم که تا کنون از ديد مان پنهان بود. و آنچه را که تا کنون از ديد ما پنهان باقی مانده بود، اين بينائی و ديد را فوق العاده و غير عادی و اعلی جلوه میدهد. درون نگری و مشاهده خويش در نايکان بر اساس سه پرسش صورت میپذيرد: از .... تا کنون چه دريافت کردهام؟ به .... تا کنون چه دادهام؟ چه مشکلات و ناملايماتی برای .... بوجود آوردهام؟ اين سوالات بنيانی را پی ريزی میکنند که بدان وسيله تمامی روابط را، در بوته امتحان و آزمايش گرفته و محک بزنيم، تمامی روابط در جمع و همچنين رابطه با پدر و مادر، با دوستان پسر و دختر، با معلمان، با خواهر و برادرها، همکاران اداری، با فرزندان و همسران. در اين راه شما میتوانيد به امتحان يک مدت زمانی مشخص مانند يک روز و يا يک روز تعطيلی را که در نزد خانواده خود گذراندهايد بپردازيد. در هر صورت بدين طريق میتوانيد نسبت به رفتار و کردار خود از يک ديد واقعی و واقع بينانه بهره مند گرديده و در هر رابطه «دادن» و «گرفتن» را امتحان کرده و محک بزنيد. بنابراين متد بررسی خودمان را با اولين پرسش آغاز میکنيم: از .... تا کنون چه دريافت کرده ام؟ به هنگاميکه رابطه خويش را با شخص ديگری بررسی کرده و به زير ذره بين میبريد، ابتدا مشاهده و توجه کنيد که چه چيزهائی تا کنون از اين شخص دريافت کردهايد. زن من امروز صبح برای من آب پرتقال تازه آماده کرد. او ظروف صبحانه را شست. او ساعتی را که بر مچ دارم به من هديه کرده است. اغلب اين چيزها را بديهی و طبيعی میپنداريم. ما روزها و روزمرگی خود را با عجله و بی توجه سپری میکنيم و به تمامی چيزهای «ناچيز و کوچکي» که دريافت میکنيم عنايتی نداريم. اگر به تهيه ليستی از چيزهائی بپردازيد که از ديگران دريافت کرده ايد، درخواهيد يافت که از چه طرقی حمايت و محبت ديگران شامل حال شما شده است. گاه حتی از بلندی چنين ليستی و يا مفهوم يک يک آنها تعجب کرده و شايد تجربه نمائيد که چه احساس عميقی از قدرشناسی و تشکر و فهم ارزش آنها در شما زنده خواهد شد. جان و دل شما به رقّت و وسعت آغاز کرده و دروازههای درک قلبی، که اساس زندگی را تشکيل میدهند، خود را به روی شما باز خواهند کرد. اگر بدين نکته متوجه و خودآگاه نگرديم که به چه اندازه و معياری از پيرامون و جهان خود بهره میگيريم، در اين خطر بسر میبريم که توجه، عنايت و فهم ما از سوی مشکلات و ناملايمات زندگی به زندانی گرفته شوند و در رنج و همدردی با خويش غوطه ور و خفه شويم. اکنون به سوال دوم بپردازيم: به .... تا کنون چه دادهام؟ در روابط خويش با تک تک افراد و ما بقی دنيا میتوانيد بيلانسی از آنچه که میدهيد (طلبکار) و آنچه که میگيريد (بدهکار) تنظيم نمائيد و در مقابل يکديگر قرار دهيد. به اين منظور میتوانيد زمان معينی را در نظر بگيريد که میتواند از يک روز يا مثلا تا يک دهه باشد. ليستی تهيه کنيد از آنچه که در بيست و چهار ساعت اخير به ديگران دادهايد. شايد فردی را به محلی رساندهايد و يا برای وی غذائی پختهايد. شايد برای دوستی کارت تولد فرستاديد و يا در خيابان محل عبور خود قطعهای آشغال را از روی زمين برداشته و به زباله دان ريختهايد. در هر حال با دقت و صحت عمل به نوشتن اين ليست بپردازيد. از نوشتن جملاتی چون «من کمک کردم» يا «من از دوستم حمايت کردم» بپرهيزيد. بطور دقيق و واقعی برای ديگران چه انجام داديد؟ آخرين سوال در خاتمه کاربرد اين متد مشکل ترين همه آنها نيز هست: چه مشکلات و ناملايماتی برای .... بوجود آوردهام؟ اغلب به اين حضور ذهن داريم و آگاهيم که به چه طرقی ديگران مشکلات و ناملايماتی برای ما ببار آوردهاند. شايد اتومبيلی در خيابان راه را بر ما سدّ میکند، يا خانمی که قبل از ما در صف پست ايستاده است تعداد زيادی نامه و پاکتهای پستی برای ارسال دارد و ما بايد مدّت مديدی را در صف انتظار بگذرانيم. اينگونه مشکلات و ناملايماتی را که ديگران برای ما فراهم میآورند با دقت و لياقت ظبط و در ذهن میسپاريم. امّا به هنگامی که خود مسبب ناملايمات و گرفتاری برای ديگران میشويم، قاعدتا متوجه نيستيم و به خاطر نمیسپاريم. و يا اگر هم آنها را بياد داشته باشيم، فکر میکنيم که «اينها بدشانسی و مواقع استثنائي» بودهاند يا «من منظوری نداشتم، عمد نبوده». شايد آنطور ظاهر کنيم مثل اينکه مشکل و مسئله مهمّی اتفاق نيفتاده است. امّا اين پرسش واقعا حائز اهمّيت است. اگر نخواهيم و توانائی آنرا نداشته باشيم که اين رويدادها را متوجه شده و ظبط کنيم و قبول کنيم که ما مسبب گرفتاری و ناملايماتی برای ديگران بوده ايم، نخواهيم توانست خودمان و آنچه امکاناتی را که زندگی پيش روی ما مینهد واقعا بشناسيم و بفهميم. ليستی از مشکلات و مسائلی را که در بيست و چهار ساعت اخير برای ديگران فراهم آوردهايد تهيه کنيد. از فردی انتقاد کرديد؟ ظروف نشسته را در آشپزخانه رها کرديد تا شخص ديگری آنها را تميز کند؟ فردی را منتظر نگه داشتيد، منتظر جواب نامه يا تلفن شما؟ بدقولی کرديد و بر سر يک قرار به تاخير حاضر شديد؟ و برای نوشتن و تهيه اين ليست با دقت همه چيزها را منظور کنيد و مطلبی را از قلم نياندازيد. آيا حاضريم به بررسی و نگرش به زندگی خود پرداخته و دفعاتی را، که فراموش کرده از ديگران و بخاطر چيزهائی که از آنها دريافت کرده ايم تشکّر کنيم، ببينيم. اين يک موضوع نامطبوع و خطرناکی است، زيرا قبول اينکه ما قدرناشناس و نمک نشناس هستيم خوشايند نيست. امّا بوسيله اينگونه بررسیها و معاينات در زندگيمان بيشتر به مکانيسم و عملکرد قدرناشناسی آشنا میشويم و شايد بدين طريق به شناختن ارزشها و قدردانی در زندگی خودمان و ديگران نائل آئيم. از تجربيات شخصی خودم میخواهم در اينجا به ده علتی بپردازم که آنها را عوامل قدرناشناسی و بی سپاسی میدانم. 1. بی توجهی و عدم دقت. من نمیتوانم ابراز تشکر کنم، زيرا که درک نکرده ام که چه به من داده شده است. توجه و دقت من کجا بوده است؟ هنگامی که با خود مشغول هستم – با ناراحتیها، با آلام، با روياها و مشکلاتم مشغولم -، غير ممکن میگردد که هدايا و موهبتهائی راکه زندگی هر لحظه به ما میدهد و يا برای ما آماده نگاه داشته است بشناسيم و درک کنيم. 2. عدم درک و نگرش دروني. گاهی اوقات متوجه نيستم که چه چيز يا چيزهائی دريافت کرده ام، تا اينکه کمی وقت و نيرو گذاشته و به بررسی، نگرش و درک زندگی واقع بينانه خود بپردازم. ابتدا بعد از اينکه اين وقت و نيرو را گذاشتم درک خواهم نمود که از چه برتریها و منافعی در آن مواقع ويژه زندگی برخوردار بودم و قدر زحماتی را که ديگران در اين مواقع کشيدهاند خواهم دانست. نگرش به خود و بررسی و غور در زندگی خود به ما ياری میدهد که بفهميم تا چه اندازه زندگی ما توسط هدايا، محبّت و خدمات ديگران پربارتر شده است. بدون اين نگرش و بررسی مفهوم حمايت و خدماتی را که از ديگران دريافت میکنم درک نخواهم کرد. 3. من فرض را بر اين میگذارم که ديگران میبايست «بدانند» که چقدر من قدردان و سپاسگزارم. گاهی از اوقات احساس قدرشناسی را در خود میيابم اما به بيان آن همّت نمیگمارم، زيرا که از اين نقطه حرکت میکنم که ديگران میدانند يا بايد بدانند که چقدر من متشکر و قدردان هستم. اين نکته معمولا زمانی اتفاق میافتد که اين ديگران خيلی به ما نزديک باشند. از بيان سپاسگزاری خودم صرف نظر میکنم زيرا که فرض را بر اين مینهم که ديگری مرا بخوبی میشناسد و از قدرشناسی من مطلع است. اما اين مطلب هميشه صادق نيست. و بر فرض هم اگر چنين باشد، خيلی بهتر خواهد بود که قدرشناسی و تشکّر را بر زبان آورد. 4. تاخير. بسياری از اوقات با خود میگويم که بايد از اين شخص تشکّر کنم، امّا آنقدر منتظر میشوم و اينرا به تاخير میاندازم که نيت خوب من به فراموشی سپرده میشود. احساس قدرشناسی اغلب در لحظهای از بالاترين شدّت قوّت خود برخوردار است که در آن يک محبّت و موهبت را دريافت میکنيم. امّا بزودی آنقدر با مسائل ديگر زندگی دست به گريبان و مشغول میشوم که مفهوم اين محبّت و هديه را فراموش میکنم. ارزش اين محبّت و نيز زحمات اين شخص به مرور زمان از چشم من میافتد. اگر چه بهترين روش آن است که بلافاصله قدردانی نمود، من خود همواره از اين مسرور میشوم که فردی که من او را ياری داده ام ماهها و سالها بعد از آن هنوز اين محبّت مرا بياد بياورد. برای تشکّر و قدردانی هرگز دير نيست. 5. فراموشي. اگر يادداشت نکنم معمولا احتمال دارد که ابراز تشکّر از ديگران را به فراموشی بسپارم. يک «متشکرم» زبانی میتواند فورا بيان گردد، اما دادن نامه و هديه قاعدتا چندين ساعت به طول میانجامد. برداشتن يادداشت و نوشتن ليست کمک بزرگی خواهد بود. ليست يادآوری «تشکّر»ی که به تازگی بر روی درب يخچال نصب کرده ام، حافظه بدم را به ياری میشتابد. 6. تنبلي. گاهی مسبب و مقصر اصلی تنبلی بدنی و روحی است. يک نامه کوتاه تشکّر تنها به نيروی کمی نياز دارد، امّا با اين وجود قادر به انجام آن نيستم، اگر چه موهبت و نعمتی را که دريافت کرده ام از ارزش و اهميت بسيار زيادتری برخوردار بوده و نيرو و زمان بيشتری را هم بخود مشغول داشته است. 7. اين حق من است. گاهی اوقات بخود میگويم، که هر چه دريافت میکنم حق من است و بدين خاطر قدرشناسی لزومی ندارد. اين بخصوص در مواقعی صدق میکند که من با مايه گذاشتن از قبل و دادن به اصطلاح بيعانه چنين فکر میکنم که ديگری وظيفه جبران کردن دارد. در حقيقت اما من به دو لحاظ بدهکار هستم: از يک طرف به کسانی که من به پول دادند و از طرف ديگر کسانی که خدماتی و يا کالائی در ازای اين پول در اختيار من نهادند. در هيچکدام از اين حالات من ابدا محق نيستم، زيرا که در هر دو حال از ديگران چيزی دريافت کرده ام. 8. آنها فقط وظيفه خود را انجام میدهند. گاهی اوقات هم خودم را بدين طريق از قدردانی معاف ميکنم که به خود میگويم، فردی که اين خدمت را انجام داده تنها کار و وظيفه اش را به انجام رسانده است. بنابراين به چه علت بايد از شخصی تشکر کنم که با اين خدمت تنها وظيفه اش را انجام میدهد؟ امّا بهر حال کار و خدمت او برای من منفعت بار است، بدون توجه به اينکه وی اينکار را با چه انگيزهای انجام میدهد. و اين واقعيت که من از کار وی بهره مند میشوم، تنها شرطی است که من قدرشناس و متشکر باشم. 9. اين کار زحمت زيادی نداشته است. يک ندای درونی به من زمزمه میکند که به قدردانی لزومی نيست زيرا که ديگری زحمات زياد و مهمی برای اينکار متحمل نشده است. اما يک کار ساده هم میتواند پرزحمت تر از آنی باشد که من فکرش را میکنم. شايد يک نفر که يک فتوکپی برای من فرستاده است مدت زيادی وقت بری يافتن دستگاه فتوکپی تلف کرده باشد. يا شايد هم او با اينکه عجله داشته است اين زحمت را بجان خريده که برای من فتوکپی بياورد يا به اداره پست برود. اينکه من از ديگری چيزی دريافت کرده ام خود دليل کافی است که به ابراز تشکر بپردازم. 10. اين شخص بعدها برای من مشکلاتی ايجاد کرده است. آيا وقتی که من چيزی از يک نفر دريافت کنم و اين فرد بعد از آن مشکلی برای من پيش بياورد، اين کار وی باعث از ميان رفتن اجرت زحمت و خدمتی که قبلا برای من کشيده میشود؟ مطمئنا نه. فرض کنيم که فروشگاهی سفارش مرا به موقع تحويل ندهد، اما سفارشات قبلی همواره سر وقت و منظم انجام شده است. حال بی تفاوت از اينکه رفتار کنونی اين فروشگاه چيست، تا قبل از اين از کارها و سفارشات اين فروشگاه بهره مند شده ام و اين احتمالا بدون اينکه احساس قدرشناسی آن چنانی نيز داشته باشم. اينک در حالت خشم و ناراحتی هستم. امّا دقيقا همين رخداد و همين موقعيت امکان آنرا برای من فراهم میسازد که خدمات تا کنون آنها را تائيد کرده و قدردان باشم. آلبرت شوايتزر میگفت: «فردی که به وی مديون هستيد، نبايد برای شما فردی عادی ميان افراد ديگر باقی بماند، بلکه بايد شخص ويژهای برای شما بشود، مانند چيزی که مقدس باشد.» قدرشناسی و سپاس بدان معنا است که چشمانمان را برای حمايتهای متنوعی که ما از محيط پيرامون خود دريافت میکنيم باز نگاه داريم. اگر ما بدين روش زندگی کنيم، کمتر فرصت رنج و درد کشيدن را پيدا میکنيم، زيرا که توجه و تمرکزمان را بهتر بکار گرفته ايم. بيشتر از قبل پی خواهيم برد که چه چيزها به ما داده شده است؛ از کمک و ياری که به ما میشود متشکر میشويم و خودمان هم در عمل به اطرافيان خدمت کرده و از آنچه که اکنون و يا در گذشته از ديگران دريافت کرده ايم مقداری را هم به ديگران برگردانده ايم. در درون خود به درک واقعی واقف آمده و موفق به نگرش و بازرسی درونی خود شده ايم و از جهان پيرامون خود قدردان هستيم و بدين وسيله هم چيزی را به محيط خود باز پس میگردانيم. با ابراز هر «تشکّر» توجهمان را از خودنگرشی و خودمرکزی دور ساخته و معطوف ديگران و محيط پيرامون میکنيم، توجه و تمرکزمان را از مشکلات خويش دور و به حمايتی که از جهان اطرافمان دريافت میکنيم معطوف میداريم. توجه ما تعيين کننده زندگی ما است، و اگر ما توجهمان را آگاهانه در زير کنترل داشته باشيم، چشمانمان برای ديد واقعيات باز میگردد