دوشنبه، تیر ۱۷، ۱۳۸۷

رهرو وصال

از من مپرس کجایم

شاید پی وصالم یا رهرویی براهم

این نای خسته را من سازی دوباره خواهم

آه و فغان بر آرم زین جان بی جانانم

درراه عشق و ساقی میخانه را خواهانم

گفتی به من ز خوبان،از زندگان و نیکان

راه نکوی مردان،امید هر خسته جان

راهی که در پی آن شوری ز دل برآرم

از بهر آن شب و روز اشکی دگر ببارم

شاید بوصل هجران جانی ز تن نباشد

هجران و وصل دیدار شد حاصلم به رهوار